ستار خان -فرزند ایران،مردی که نگذاشت امید و مقاومت بمیرد.

ستارخان شخصیتی مذهبی داشت و با فرمان علمای نجف مبنی بر ایستادگی در مقابل دستگاه محمدعلی شاه قاجار، به جرگه مخالفان او پیوست. اولین برخورد او با دستگاه حاکمیت قاجار در سال ۱۳۰۴ هجری قمری است. ماجرا از آنجا شروع شد که مظفرالدین قاجار در سال ۱۲۸۵ شمسی فرمان مشروطه را امضاء کرد و چند روز بعد مُرد. پسرش محمدعلی که با مشارکت مردم در حکومت‌داری و تشکیل مجلس و این حرف‌ها کاملا مخالف بود در امور مربوط به تشکیل مجلس و امضاء فرمان‌های بعدی تعلل می‌کرد و بهانه می‌آورد و بالاخره ۲ تیر سال ۱۲۸۷ شمسی مجلس را به توپ بست و افتاد به جان مشروطه‌خواهان در تهران. وقتی ستارخان با یارانش به‌سمت تهران حرکت کردند، باقر خان نیز به او پیوست. هنگامی که مجاهدان تبریز با نیروهای محمدعلی شاه می‌جنگیدند، یپرم خان ارمنی یک کمیته با نام «کمیته ستار» در رشت تشکیل داد و به حمایت محمدولی خان تنکابنی زمین‌دار بزرگ شمال، با نیروهای خود وارد تهران شد. بختیاری‌ها به سرکردگی سردار اسعد از اصفهان، برای کمک به مشروطه‌خواهان وارد تهران شدند. تهران سقوط کرد و به دست مشروطه خواهان افتاد. پس از گذشت مدتی از حضور سرداران مشروطه در تهران، مجلس مشروطه، قانون خلع سلاح را به تصویب رساند و قرار بر اجرای آن صادر شد. ستارخان و باقرخان قانون را پذیرفتند؛ اما بعد از مدتی از قبول آن سرباز زده و حاضر به تحویل اسلحه‌های خود به دولت مشروطه نشدند. مخالفت این دو سردار اثری نداشت و بعد از چندی به ناچار وزارت کشور اسلحه‌های آن‌ها را با اعمال زور از ستارخان و باقرخان و اطرافیان آن‌ها گرفت. ستارخان یک بار در چهار سال پایانی عمرش تلاش کرد تا با روس‌ها روبه‌رو شده و تبریز را از دست آن‌ها خارج کند؛ اما عین‌الدوله او را همراهی نکرد و نیرو و تجهیزات لازم را در اختیار وی قرار نداد؛ ازاین‌رو ستارخان نتوانست هدفش را دنبال کند. بعد از این در حدود چهار سال زندگی کرد و در سال ۱۲۹۳ هجری شمسی در تهران درگذشت.

 

———————————————————–

———————————————————–

شعرخوانی استاد شهریار در حضور رهبر انقلاب

سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی (۱۱ دی ۱۲۸۵ – ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار بود.

این شاعر نامدار ایرانی 11 دی 1285 در خانواده ای اهل ادب در روستایی از توابع تبریز به نام خشکناب به دنیا آمد. نام پدر او حاج میرآقا خشکنابی و مادر او خانم ننه نام داشت. پدر شهریار، در تبریز وکیل و اهل ادب و مادرش خانه دار بود.

 او اهل تبریز بود و به زبان‌ ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است. شهریار در سرودن گونه‌های دگرسان شعر مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیره‌دست بود . اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی داشته‌است.

سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، تحصیل را در مکتب خانه زادگاهش آغاز نمود.

مادر و پدرش و سپس مرحوم امیر خیزی از نخستین مربیان او بودند که قرائت قرآن، ترسل و نصاب و گلستان سعدی و حافظ را به او آموختند. او پس از آشنایی با دیوان حافظ با شعر و ادبیات آشنا شد.

محمدحسین تحصیلات کلاسیک خود را در مدرسه متحده و سیکل را در مدرسه فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1300 برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و در تهران تحصیلات متوسطه را در دارالفنون گذراند  و سپس در سال 1303 شمسی وارد مدرسه طب شد.

او در تبریز در خانواده‌ای بستان‌آبادی از روستای خُشکِناب به دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را به واسطهٔ روز درگذشت او «روز شعر و ادب ملی» نامیده‌اند. مهم‌ترین آثار شهریار به زبان ترکی منظومهٔ حیدربابایه سلام و منظومه سهندیه است که از معروف‌ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌روند و شاعر در آنها از اصالت و زیبایی‌های روستای دوران کودکیش و کوه سهند یاد کرده‌است.

شهریار علاقه ای به رشته پزشکی نداشت و سرانجام قبل از اخذ مدرک دکتری، به سبب پیشامد های عاطفی و عشقی از ادامه تحصیل منصرف شد و پزشکی را رها کرد

در اوایل تحصیل پزشکی شهریار عاشق دختری بنام ثریا دختر عبدالله امیرطهماسبی (فرمانده گارد احمدشاه قاجار) شد و با او رابطه عاشقانه ای داشت.

چراغعلی سالار حشمت رقیب عشقی شهریار و پسر عموی رضا شاه بود به همین دلیل ثریا مجبور به ازدواج با او شد.

شهریار پس از ازدواج ثریا قبل از فارغ التحصیلی، درس را کنار گذاشت و به نیشابور رفت و تا سال 1314 در سازمان اسناد این شهر مشغول بکار شد اما اواخر سال 1314 بخاطر بیماری به تهران اعزام شد و دوباره عشق سابق خود را دید.

ثریا برای عیادت از شهریار به دیدن او در بیمارستان رفت و در آنجا شهریار این غزل را سرود:

بعد از درمان در تهران ماند اما دیگر ارتباطی با ثریا نداشت و در بانک کشاورزی استخدام شد. شهریار این شکست، و ناکامی عشق، را موهبت الهی می دانست که از عشق مجازی به عشق حقیقی و معنوی او را رساند..

شهریار بعد از عشق نافرجام در سال 1310 در 25 سالگی با کمک استاد کمال الملک نقاش معروف به نیشابور رفت و تا سال 1314 در سازمان اسناد این شهر مشغول بکار شد.

شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این اندیشه‌ ورزی‌ های ژرف‌نگرانه و پندآموز دانسته، و بسیاری از اندرزهای اخلاقی، تربیتی را در قالب‌های گوناگون شعری (به‌ویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتی‌ها) باز می‌گوید. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد.

شهریار در سال 1332 بعد از 33 سال دوری از تبریز به زادگاهش برگشت و با استقبال عجیب مردم روبرو شد. بعد از یکسال زندگی در تبریز سال 1333 و در 48 سالگی با نوه دختر عمه اش خانم عزیزه عبدالخلقی که معلم 21 ساله ای بود ازدواج کرد. ثمره این وصلت دو دختر بنام های شهرزاد و مریم و یک پسر بنام هادی می باشد.

شهریار سال 1366 وقتی 81 ساله بود بخاطر بیماری ریوی در بیمارستان بستری شد و بعد از هشت ماه به دستور آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت با هواپیما به تهران اعزام و در بیمارستان مهر بستری شد اما معالجات مثمر ثمر نبود.

در 27 شهریور ماه 1367 در 83 سالگی روح این شاعر بزرگ به ملکوت اعلی پیوست و جسم ایشان در مقبره الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار ارجمند است به خاک سپرده شد.

———————————————————–

———————————————————–

سربازان وطن

روایتی از جانفشانی ۳ سرباز ایرانی مقابل ارتش شوروی در جلفا

سه سرباز وظیفه ایرانی که در سال ۱۳۲۰ با نیرو‌های نظامی اتحاد جماهیر شوروی درگیر شدند و حماسه ای ماندگار را در تاریخ ایران رقم زدند.

سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ نیرو‌های نظامی اتحاد جماهیر شوروی از شمال و شرق و نیرو‌های انگلیسی از جنوب و غرب و از زمین و هوا به ایران حمله کردند؛ حملات سنگینی که به اشغال تعداد زیادی از شهر‌های کشور منجر شد و تهران نیز در آستانه اشغال قرار گرفت. در میان این رخداد‌های تاریخی، «پل آهنی» که بر روی رود ارس قرار دارد، آبستن حماسه مهمی شد که مرور جزئیات آن خالی از لطف نیست.

ساعت 4 بامداد سوم شهریورماه سال 1320 شمسی یادآور یورش و تجاوز ناجوانمردانه ارتش شوروی به ایران در جریان جنگ جهانی دوم است.

در این روز سه مرزبان غیور ایرانی دستور تسلیم در برابر دشمن متجاوز را که از سوی حکومت بی غیرت رضاخانی ابلاغ شده بود نادیده گرفته و جان خود را تسلیم وطن کردند تا پس از گذشت 80سال از آن روز، همچنان فریاد برآورند که مرزبان ایرانی غیرت و آزادگی را در مکتب حسین(ع) آموخته و در دفاع از خاک وطن و ناموس تا پای جان و آخرین قطره خون ایستاده است.

یکی از نقاط استراتژیک برای ورود به ایران از طریق آذربایجان مرز جلفا و پل فلزی است که بر روی رود خروشان ارس قرار دارد. این منطقه در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ماه 1320 هـ.ش. مورد هجوم قوای مکانیزه ومتوریزه شوروی واقع شد

با توجه به موقعیت رود ارس تنها راه عبور نیروهای مکانیزه و موتوریزه ارتش شوروی در آن نواحی پل فلزی جلفا بوده است. و عرض پل فلزی اجازه عبور همزمان دو ماشین نظامی سنگین یا تانک را نمی‌­داد. از این رو نیروهای متوریزه و مکانیزه در یک خط روی پل فلزی از قسمت جلفای شوروی به راه افتادند. در نقطه صفر مزری تیر اندازی مرزبانان ایرانی آغاز می­­‌شود.

نخستین مقاومت مرزبانان ایرانی در مدافعه از میهن در مرز جلفا به وقوع پیوست. در این مقاومت سه مرزبان والامقام و غیورخفته در کنار پل آهنی رود ارس  تا پای جان ایستاده و به مقامت پرداخته و به شهادت رسیدند.

این شهیدان غیور و میهن دوست سه ژاندارم بودند که با مقاومت شجاعانه­شان در بامداد سوم شهریور 1320 از ورود قوای شوروی به خاک کشورمان جلوگیری به عمل کردند.

طبق مستندات در پاسگاه مرزی جلفا حداقل چهار نیرو در شب حمله مستقر بوده ­اند. سرجوخه مصبیب محمدی کلاثری فرمانده پاسگاه بوده و چهار ژاندارم که دو نفر از آنها از بعد از شروع درگیری صحنه را ترک کرده اند.

وقتی قوای مهاجم به نیمه پل که نقطه صفر مرزی ایران و شوروی بوده نزدیک شدند، باران رگبار گلوله­ های خشم و آتش غیرت از مسلسل­ های خودکار مرزبانان شجاع و مقاوم بر سرشان فرود آمد، که متجاوزین  زمین­ گیر شدند.

روس ها که چاره­ای جز گذر از روی پل نداشتند ابتدا با توپخانه و خمپاره پاسگاه ژاندرمری را هدف قرار داده و آن را منهدم کردند. سپس با آتش مسلسل سنگین ژاندارم­های از جان گذشته را به شهادت رساندند.

مقاومت و شهادت سه ژاندارم زنده­یاد در کنار پل فلزی، از نظر فرماندهان ارتش سرخ پدیده­ای شگفت­آور بود. به طوری که پس از فتح پل و هموار کردن زمینه عبورشان به خاک ایران، بر پیکر شهدا احترام نظامی برجای آوردند و اجساد مطهرشان را در کنار پل به خاک سپردند.

بر اساس روایت موجود سه شهید مرزبان برای مقابله با قوای نظامی شوروی در سه موقعیت سنگر گرفته بودند. شهید سرجوخه مصیت محمدی در یک متری کنار پل فلزی سنگر گرفته بود؛ شهید شهریاری روی برجک پاسگاه و شهید راثی هاشمی روی پشت بام پاسگاه. اسلحه ایشان هم برنو و هر سه تیر اندازی ماهری بودند. برای متوقف کردن ستون تجهیزات نظامی راننده  نفر بر زرهی یا تانک پیشرو مورد هدف قرار گرفت  و کشته شد. با توقف خود رو زرهی ، حرکت ستون متوقف شد. برای راه اندازی تانک مذکور نیروهایی هم که اعزام می­شدند مورد هدف مرزبانان قرار می­گرفتند. از این رو حرکت ستون نظامی برای ساعاتی متوقف گردید.

 با توجه به موقعیت مدافعان میهن، ارتش شوروی برای در هم شکستن مقاومت مرزبانان با خمپاره و توپخانه پاسگاه را مورد هدف قرار دادند که با خاموش شدن آتش سلاح مرزبانان و شهادت آنها تانک متوقف شده راه اندازی  و ستون  مکانیزه ارتش شوروی وارد قلمرو ایران گردید.

به روایت میرزا علی اوف به نقل از سرگرد نوروز اف، ابتدا شهید شهریاری که بالای برجک پاسگاه بود به شهادت رسید بعد شهید راثی هاشمی و در آخر سرجوخه مصیب محمدی. پاسگاه و برجک آن نیز  با آتش توپخانه منهدم می­­شود. با توجه به اینکه شهید محمدی در نزدیکی پل سنگر گرفته بود بعد از شهادت وی فرمانده ارتش سرخ کنار پیکر او ایستاد و احترام نظامی به­جای آورد.

 

———————————————————–

———————————————————–