قیام مردم ایران به رهبریامام خمینی، ازمراجع تقلیدشیعه که موجب سقوط نظام پادشاهی و ایجادنظام جمهوری اسلامی ایراندرسال ۱۳۵۷شبرابر با ۱۹۷۹م شد. آغاز این حرکت با اعتراضات امام خمینی و دیگر علمای دینی به رفتارهای خلاف دین دستگاه حکومتی ازسال ۱۳۴۱شآغاز شد. در عاشورای سال ۱۳۴۲ش امام خمینی درمدرسه علمیه فیضیه قمسخنرانی کرد و در پی اعتراضات تند به حکومت بازداشت شد. این واقعه موجبقیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲شو حرکتهای اعتراضی مردم و درگیری با مأموران حکومتی در برخی از شهرهای ایران شد و در نتیجه کشتار برخی معترضان گردید. اعتراض مجدد امام خمینی به لایحهکاپیتولاسیونباعث دستگیری دوباره وی درسیزده آبان ۱۳۴۳شو تبعیدش بهترکیهو پس از آننجفگردید. مبارزات انقلابیون در خفا ادامه یافت تا این که درگذشت مشکوکسید مصطفی خمینیفرزند آیتالله خمینی در آبانماه ۱۳۵۶ش باعث علنی شدن دوباره مخالفتهای مردم با نظام سلطنتی شد.
انتشار مقالهای با عنوانایران و استعمار سرخ و سیاهدر روزنامه اطلاعات (۱۷دی ۱۳۵۶ش) که در آن بهمراجع تقلید شیعهو به خصوص امام خمینی توهین شده بود، موجب تشدید حرکتهای اعتراضی گردید. برخورد خشن و مسلحانه مأموران حکومت پهلوی در۱۹ دی۱۳۵۶ش درقمبه گسترده شدن اعتراضات و سرایت آن به شهرهای دیگر انجامید. از این تاریخ به بعد با برگزاری چهلم کشتهشدگانواقعه ۱۹ دیقم و کشته شدن تعدادی در ۲۹ بهمن درتبریز[۱]یکی پس از دیگری با بزرگداشت چهلم کشته شدگان شهرهای دیگر، کشور ایران دستخوش درگیریهای گسترده و سراسری شد. با تشدید اعتراضات مردمی، محمدرضا پهلوی در۲۶ دی۱۳۵۷ش ایران را ترک کرد.
امام خمینی که ازعراقبه پاریس تبعید شده بود و با مصاحبهها و پیامهای خود انقلاب را رهبری میکرد، در۱۲ بهمن۱۳۵۷ش به ایران بازگشت و در۲۲ بهمنهمان سال نظام پادشاهی رسماً سقوط کرد.
مخالفت ها با حکومت پهلوی
مخالفت با حکومت محمدرضا پهلوی در ایران از دهه ۱۳۳۰ش آغاز شد. ملی شدن صنعت نفت، مبارزات و ابراز مخالفت توسط آیتالله کاشانی و فعالیتهای انقلابی جمعیت فدائیان اسلام به رهبری سید مجتبی نواب صفوی از این جملهاند این مبارزات به استثنای حرکت فدائیان اسلام، در راستای تغییر حاکمیت در ایران نبودند و عمدتا در مدتزمانی کوتاهی جریان داشتند. فدائیان معتقد بودند که حرکت کلی حکومت بر خلاف دین اسلام و مذهب تشیع است.تا اواسط دهه ۱۳۴۰ش مخالفت مؤثری با حکومت پهلوی رخ نداد و قدرت مطلق سیاسی و اجتماعی در اختیار شاه بود. پس از آغاز این دهه بود که رخدادهایی موجب آغاز اعتراضات علما و در پی آن عموم مردم ایران در برابر حکومت گردید.
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ش لایحهای با عنوان انجمنهای ایالتی و ولایتی به تصویب هیئت دولت رسید این قانون در موادی مربوط به انتخابات، شرط مسلمان و مرد بودن را از کاندیداها و انتخابکنندگان و نیز سوگند انتخابشوندگان به قرآن را حذف کرده بود تصویب چنین مواردی مخالفتهای صریح علما بهویژه آیتالله خمینی را در پی داشت. پس از جلسهای مشورتی آیتالله خمینی، آیتالله محمدرضا گلپایگانی و آیتالله سید کاظم شریعتمداری، طی تلگرافهایی اعتراض خود را نسبت به لایحه مزبور ابراز داشته و خواهان الغای سریع این مصوبه شدند رژیم در هفتم آذر همان سال، طی جلسهای لغو تصویبنامه ۱۳۴۱/۷/۱۶ را اعلام و علما و مراجع قم را شبانه و طی تلگرف از تصمیم خود آگاه کرد.
انقلاب سفید
سال ۱۳۴۲ش محمدرضا پهلوی پروژهای با عنوان انقلاب سفید آغاز کرد و قانونی در شش بند اصلی که بعدها به هجده بند رسید را در معرض رفراندوم عمومی گذاشت. برخی تغییراتی که قرار بود در سایه این انقلاب رخ دهد عبارت بودند از: اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی؛ ملی کردن جنگلها و مراتع؛ تبدیل کارخانههای دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آنها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛ مشارکت کارگران در سود خالص کارخانهها؛ تجدیدنظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛ ایجاد سپاه دانش، به منظور سوادآموزی و اشاعۀ فرهنگ در روستاها.
بار دیگر آیت الله خمینی اعتراض خود را آشکار نمود و در پاسخ به استفتایی در زمینه رفراندوم به دو اشکال شکلی و ماهوی اشاره کرده بود:
دوم بهمن ۱۳۴۱ش امام در اعلامیهای مخالفت با این طرح و رفراندوم را با ذکر دلایل اعلام کرد و انقلاب سفید را در برابر احکام اسلامی بیاعتبار دانست همزمان چند تن از مراجع دیگر مانند گلپایگانی، خویی، خوانساری، بهبهانی و شریعتمداری نیز اعلامیههایی در محکومیت و تحریم رفراندوم منتشر کردند.شاه که در یک سخنرانی تبلیغاتی مخالفان را ارتجاع سیاه خطاب کرده بود.روز ۴ بهمن به قم سفر کرد ولی هیچ یک از روحانیون برجسته حتی تولیت آستان حضرت معصومه(س)تولیت حرم حضرت معصومه(س) در دوره پنجم، ابوالفضل مصباح التولیه (۱۳۳۲/۲/۲۸– ۱۳۴۴/۱۲/۳)در مراسم استقبال حاضر نشدند شاه از زیارت حرم نیز خودداری کرد و در برابر صحن طی نطق تندی، مجددا به روحانیت توهین کرد و این گروه را مانع پیشرفت خطاب کرد. رفراندوم در ۶ بهمن انجام گرفت. حکومت اعلام کرد که با استقبال پرشور و بینظیر روبرو گردیده و با ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار رأی موافق در مقابل ۴ هزار و ۱۵۰ رأی مخالف به تصویب ملت رسید.روحانیون در مواجهه با این وضعیت به پیشنهاد امام خمینی تصمیم گرفتند که ماه رمضان آن سال را که از روز بعد از رفراندوم شروع میشد بهعنوان اعتراض به دولت، از رفتن به مساجد خودداری نمایند و برای جلب نظر عمومی در تمام ماه رمضان مساجد تعطیل شود.
واقعه مدرسه فیضیه
عصر ۲ فروردین ۱۳۴۲ مصادف با شهادت امام صادق(ع)، (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) مجلس سوگواری از طرف آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد. تعدادی از وابستگان شاه در دو گروه ۷۰ و ۳۰ نفری در دو طرف مجلس قرار گرفته بودند و به نوبت صلوات میفرستادند پس از پایان سخنرانی حاج شیخ مرتضی انصاری یکی از آنها فریاد زد «برای سلامتی شاهنشاه آریامهر صلوات» مردم به هیجان آمدند و درگیری شروع شد.کماندوها و افراد حکومت به هر طلبهای که میرسیدند از وی میخواستند که «جاوید شاه» بگوید سپس وی را زیر مشت و لگد گرفته و کتک میزدند. عدهای طلاب به طبقه فوقانی مدرسه رفته و با پرتاب سنگ و آجر به کماندوها حمله کردند. مهاجمان به طبقه بالا رفته و در آنجا ضمن درگیری و مضروب ساختن تعدادی از آنها، چند نفر را از جمله سید یونس رودباری از بالا به پائین انداختند.مأموران شاه کتابها را پاره کردند و لوازم و اثاث طلاب را به میان صحن مدرسه ریختند.در پی این جریان آیت الله خمینی اعلامیه علیه شاه صادر کرد: «اینان با شعار «شاهدوستی» به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاهدوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاهدوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و محو آثار اسلامیت… با این احتمال، تقیه، حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب…»
۱۵ خرداد ۱۳۴۲
سخنرانی امام خمینی در مدرسه فیضیه۱۳۴۲ش
آیت الله خمینی در بعد از ظهر عاشورای سال ۱۳۸۳ق (۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ش) با اعلام قبلی برای سخنرانی در مدرسه فیضیه قم حاضر شد و در سخنانی پس از شرح رخداد کربلا با تشبیه حمله مدرسه فیضیه به این واقعه، شاه را مورد انتقاد قرار داد در پی این سخنرانی، نیروهای حکومت پهلوی وی را دستگیر و شبانه به تهران بردندسید حسن طباطبایی قمی از مشهد و بهاءالدین محلاتی (۱۳۱۳-۱۴۰۱ق.-۱۳۶۰ش.) از شیراز دو روحانی دیگری بودند که دستگیر و به تهران منتقل شدند.صبح روز پانزدهم خرداد، مردم قم و سایر شهرها در واکنش به دستگیری امام خمینی دست به اعتراض زدند. مأموران نظامی به تظاهرکنندگان تیراندازی کرده و معترضان نیز با چوب و سنگ به دفاع از خود برخاستند. تعدادی از مردم کشته و مجروح شدند. علما هم با ارسال تلگراف، صدور اعلامیه و فرستادن نامه اعتراض خود را ابراز نمودند.برخی از علما نیز به تهران مهاجرت کردند در ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ش، پس از سالگرد واقعه فیضیه آیت الله خمینی آزاد شد و به منزل خود در قم منتقل شد.
لایحه کاپیتولاسیون
در تیر ۱۳۴۳ محمدرضا شاه به آمریکا رفت و مورد استقبال مقامات آمریکایی قرار گرفت. حاصل این سفر و مذاکرات اعطای کمکهای نظامی آمریکا در برابر وضع قانون کاپیتولاسیون( به فرانسوی capitulations) یا مصونیت قضایی نظامیان آمریکا در ایران بود. ۲۱ مهر سال ۱۳۴۳ مجلس شورای ملی لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرد. ۴ آبان ۱۳۴۳ آیت الله خمینی در سخنرانی تندی به انتقاد پرداخت: “اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را وسط بازار ترور کند… دادگاههای ایران حق محاکمه ندارند… اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست خواهد شد…” به دنبال این سخنرانی، آیت الله خمینی شب ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ش شبانه دستگیر و بلافاصله به ترکیه تبعید شد. لایحه کاپیتولاسیون با انقلاب ۵۷ و تشکیل شورای انقلاب ملغی شد.
اوجگیری و پیروزی انقلاب
در۱۱ آبان سال ۱۳۵۶ش سید مصطفی خمینی فرزند آیت الله خمینی، به طرز مشکوکی درگذشت مخالفان حکومت پهلوی، دستگاههای امنیتی را عامل قتل او میدانستند. با برگزاری مجالس بزرگداشت برای او، مخالفتها در ایران اوج گرفت.
«ایران و استعمار سرخ و سیاه» نام مقالهای بود که در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات با امضای «احمد رشیدی مطلق» منتشر شد. این مقاله که با نام مستعار نوشته شده بود،حاوی مطالبی تند علیه آیتالله خمینی بود و او را مردی «بیاعتقاد» و «وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» نامیده بود. انتشار این مقاله با اعتراضات زیادی روبرو شد و نقطه عطفی در شتاب گرفتن ناگهانی اعتراضات به حکومت پهلوی شد مأموران دولتی در ۱۹ دی ۱۳۵۶ به مردم و روحانیون معترض قم تیراندازی کردند و تعدادی از مردم نیز کشته شدند. اعتراض مردم شهرهای دیگر به این کشتار باعث شدت گرفتن درگیریها و اعتراضات شد. در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ش مأموران دولتی تعداد زیادی از تظاهر کنندگان را کشتند.
امام خمینی مجبور به ترک عراق و اقامت در فرانسه شد. امکانات ارتباطی در فرانسه باعث تقویت ارتباط انقلابیون با رهبری انقلاب شد. در ۲۶دی ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی مجبور به خروج از کشور شد و کمتر از بیست روز در ۱۲ بهمن همان سال آیت الله خمینی پس از ۱۵ سال تبعید(دقیقاً ۱۴ سال و ۸۹ روز. تبعید ۱۳ آبان ۱۳۴۳ش. و بازگشت ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ش.) به ایران بازگشت و ده روز بعد، در ۲۲ بهمن نظام سلطنتی پهلوی به طور رسمی سقوط کرد.
دکتر علی لاریجانی رئیس سابق مجلس
. من فکر میکنم تمام کسانی که دوستدار ایران هستند باید توجه داشته باشند که در هیچ کشوری در وضع آشفته نمیشود به مسائلی مانند عدالت پرداخت. در این وضع به افراد مختلف ستم میشود. بهطور مثال در دانشگاه صنعتی شریف که من به دلیل تحصیل خودم در آنجا با این دانشگاه ارتباط دارم، یک سری از تظاهر کنندگان شعارهای زشتی دادند که در شأن محیط دانشگاهی نبود؛ البته ممکن است افرادی غیردانشجو این شعارها را سر داده باشند. تردید نکنید مسئول آن نهاد امنیتی هر که باشد چنین دستوری را برای اعمال خشونت نداده است. اما در وضع آشفته، از این اتفاقها رخ میدهد.
این نکته مهم باید در جامعه جا بیفتد که حرف حق را باید از مسیر درست زد و در مسیر نادرست حق پوشیده میشود.
یکی از آقایانی که متصدی این امر است، گفته بود ۵۰ درصد بانوان جامعه، حجاب کاملی ندارند. نمیدانم این حرف درست است یا خیر، اما وقتی یک امری اینقدر شیوع داشته باشد، نباید با این روشها با آن برخورد و پلیس را درگیر کرد.
مقوله حجاب یکی از موضوعات مهم اسلام است، اما آیا اهمیت این موضوع به اندازه توحید یا نبوت است؟ آنچه شامل رکن فکر دینی و انسان ساز میشود، موضوعات اساسی مانند توحید است، بقیه شاخه و برگ هاست، باید به اندازه به آنها توجه داشت
من دیدم گاهی در ادبیات رسانهای گفته میشود که اگر به این موضوع توجه نشود، قضیه «آندلس» رخ میدهد، من فکر میکنم این تشابهات، درست نیست یعنی وضع ما در ایران، جایگاه جغرافیایی و سابقه و قدمت ما در اسلام، اینها قابل مقایسه با آن وضع آندلس که خاستگاهشان غرب بود، کاملاً متفاوت است. ضمن آن که اینجا یک انقلابی صورت گرفته و رهبرانی مانند امام خمینی و آیتالله خامنهای دارد که اینها افراد پارسا، عارف و اهل معنا و شجاع هستند. پیشرفتهایی در ایران رخ داده، چرا خودمان را با یک کشور گذشته مانند آندلس مقایسه میکنیم که حاکمان لغزنده داشتند.
به نظر من با کم حجابی برخی افراد حادثهای رخ نداده است، نمیگویم به این مسائل باید بیتوجه شد بلکه توجهمان باید همراه با بعد ایجابی و فهم درست دینی و از بستر تحول درونی باشد. من در میان آقایانی که وعظ و روشنگری میکنند برخی را مانند آقای انصاریان میشناسم که بیشتر به جنبههای عرفانی و تحولات اخلاقی فکر میکند و گاهی هم تذکراتی در این معانی میدهد؛ این راه درستی است. در برخی کشورها، سختگیریهای حجابشان از ما بیشتر بوده، آیا فساد در آنها کمتر بوده است؟ خیر، پنهانتر بوده، آنچه مهم است تغییر جوهره انسانهاست که امثال شهید مطهری به آن پرداختند. مسأله حجاب را در این شرایط یک مرتبه بزرگ کردند، نمیگویم باید بیاعتنا بود، باید به اندازه به آن توجه داشت. افراط در امور اجتماعی این نتایج را دارد. در نتیجه این مسائل اخیر، باید حکومت و افراد دستاندرکار بدانند که افراط در پرداختن به امور اجتماعی، واکنشهای افراطی هم دارد. اینها مسائلی است که باید با ملایمت و مدارا به آن توجه داشت. مانند این است که فردی بیماری میگرن دارد ولی ما مانند فردی که بیماری قلبی دارد و همه رگهای آن بسته است، برای او نسخه مینویسیم. در مسأله حجاب ما در این شرایط بودیم. راه و طریق توجه به مقوله حجاب، این نیست آن هم در این شرایط که مردم مشکلات اقتصادی دارند و یک مرتبه موضوع حجاب را برجسته میکنند، این هم بیموقع بوده و هم طریقش درست نبوده است.
به نظرم این موضوع، راه حل فرهنگی دارد، به احکام و رفراندوم نیاز ندارد. بیشتر جنبه معرفتی دارد. مرحوم مطهری در یادداشتهای خود مینویسد که تقرب ایرانیها در احکام شرعی و بیشتر از طریق کسب اطلاع از امامان جماعت مساجد بوده است. رکن معرفت دینی، توحید و اخلاق و مسائل نبوت و این چیزهاست که تحولات درونی و جوهری در انسان به وجود میآورد؛ البته در مسأله حجاب، حوصله هم مهم است. افرادی و جوانانی که به خیابان آمدند، فرزندان خودمان هستند. در یک خانواده اگر فرزندی تخلف کند، تلاش میکنند او را به یک مسیر درست راهبری کنند، جامعه بیشتر به این هدایت از جنس مدارا و تساهل نیاز دارد.
مرحوم زرینکوب در کتاب «کارنامه اسلام»، بحثی درباره تمدن اسلامی دارد. به گفته ایشان خدمت تمدن اسلامی به بشریت، خیلی بیشتر از تمدن «رم» و تمدنهای غرب بوده است. مرحوم مطهری هم این بحث را دارد. ایشان میگوید آنچه باعث شد اسلام به عنوان تمدن اسلامی در دنیا تحقق یابد، روحیه تساهل و مدارایی بود که مسلمین نسبت به سایر افکار و مذاهب داشتند. بهطور مثال مسیحیان ناراضی از تمدن «بیزانس» به مسلمین پناه میبردند، یهودیان و پیروان سایر ادیان هم همینطور، چون احساس میکردند با آنها به عنوان یک انسان با کرامت برخورد میشود. راه نفوذ در مردم همین است. طریق هدایت جامعه هم مدارا، تساهل و اخلاق حسنه است. اگر ما حکومت هستیم باید همین راه را گسترش دهیم. من از خدمات نیروی انتظامی و بسیج قدردانی میکنم ولی نباید این بار را به آنها محول کرد. باید علمای ما با آرامش و سخن درست و گرایشات معنوی این مسأله را جلو ببرند.
قانون حجاب مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است و من فکر نمیکنم پناه بردن به قانون، مسأله اصلی در این زمینه باشد. باید پشت این سنگر را بلاوجه نگیریم. مثلاً در مورد ماهواره آیا قانون نیست؟ چرا هست ولی چرا برخورد نمیشود باید خوب فکر کنیم و ببینیم درد و درمان چیست. قانون مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی میتواند با تأنی بیشتری اجرا شود. مسأله این است اگر در جامعهای، جوانان از نظر فکری و اجتماعی یکی از احکام شرعی را به درستی اجرا نکردند، این صددرصد خلاف نیست. چون فقط برخی حجاب کامل ندارند. سئوال این است سنت گذشته چطور با آنان برخورد میکرد و علمای فهیم کشور چه توصیهای میکنند؟ شما تردید نداشته باشید وقتی پدیدهای یک مقدار رواج مییابد، رفتار سفت و سخت درباره آن علاج کننده نیست. حالا این مسأله که ذات فرهنگی هم دارد.
شما به زمان شاه نگاه کنید، مگر ترویج بیحجابی نمیشد، اما چقدر از مردم حجاب داشتند و رعایت میکردند! آن زمان علمای ما مسیر درستی را طی میکردند. نکته دیگر آن که، نباید کاری کرد که چنین مسائلی، جنس حکومتی پیدا کند. در این صورت، رفتار اجتماعی آن جنس دیگری پیدا میکند. سئوال این است آیا حکومت در همه امور باید چنین دخالت کند؟ حد و حدود حکومت چیست؟ یعنی هر کار خوبی را باید حکومت انجام دهد؟ عناصر مؤثری در کشور هستند که حکومتی نیستند ولی حیثیت راهنمایی بشر را دارند، این امور مال آنهاست، حکومت میتواند کمککننده باشد.
باید بسترهای طبیعی اعتراض فراهم باشد و افراد سازمانی داشته باشند که با آن امکان گفتگو باشد. همین کار در غرب هم شده است. از آن طرف هم باید مراقب بود که اعتراض به خشونت کشیده نشود، این باعث آشفتگی کشور میشود. وقتی اعتراضات امنیتی شود، همه مسئولند از امنیت کشور دفاع کنند.
دکتر ابوالقاسم فاتحی دهاقانی
رئیس پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی و استادیار جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی
۱– اعتراضات اجتماعی را باید ذیل جامعه شناسی سیاسی صورت بندی کرد. و ریشه های آن را باید در دو دسته از عوامل خرد و میانی و کلان حوزه مسایل و آسیب های اجتماعی و حوزه مسایل سیاسی و کنش گران اجتماعی و سیاسی دولت ( حکمرانی ) و ملت ( نیروهای اجتماعی ) صورت بندی کرد.
۲– جامعه ایران، جامعه ای جوان و در زمره کشورهای در حال پیشرفت و توسعه به شمار می آید. منابع غنی زیر زمینی و نفت و گاز دارد و از موقعیت سوق الجیشی در جغرافیای سیاسی منطقه و جهان برخوردار است. یکی از مهم ترین مزیت های کشور برای پیشرفت و توسعه در بخش منابع طبیعی و کشاورزی و دامداری و باغداری و شیلات و مانند آن بود . اما به دلیل سیاست های غلط دولت سازندگی که پس از پایان جنگ اتخاذ شد ، توسعه صنعتی مونتاژی و گسترش شهرنشینی افسار گسیخته علی رغم هشدارهای دلسوزان اعم از دانشگاهی و حوزوی و در راس آن رهبری عزیز متاسفانه الگوی توسعه غرب گرا مبتنی بر سیاست های پولی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به توسعه صنعتی که نرسیدیم هیچ ، کشاورزی و دامداری و محیط زیست را هم از دست دادیم.
۳– در طول این سال ها که کم کم نسل اول انقلاب به بازنشستگی رسید و نسل های دوم و سوم و اکنون نسل چهارم پا به عرصه اجتماع گذاشت ، انتظار این بود که این نسل ها براساس فرهنگ برآمده از تفکر و بینش و روش انقلاب اسلامی جامعه پذیر شوند . طبعا وظیفه فرهنگ پذیری و جامعه پذیری نسل جدید به عهده خانواده ، نهادهای تعلیم و تربیت ، سازمان های دینی و فرهنگی است . متاسفانه همان بلایی که تفکر تکنوکراتی و سیاست ها و الگوهای اقتصادی بر سر اقتصاد کشور وارد ساخت، در اینجا همان تفکر اما این بار در بخش فرهنگ و سبک زندگی بر سر نسل های دوم و سوم و اکنون چهارم وارد ساخت.
۴– اتخاذ تصمیمات نسنجیده در آموزش و پرورش اعم از تربیتی و علمی و آموزشی، اتخاذ تصمیمات و سیاست های هنری و فرهنگی در سینما ، در موسیقی، در صدا وسیما و….که برآیند آن اشاعه نوعی لیبرالیسم فرهنگی ایرانی شده بود. و نیز ضابطه مند نشدن فضای مجازی و…. در کنار فسادهای کلان مفسدان و تنگ تر شدن وضعیت معیشتی مردم و احساس بیگانگی از جامعه در نوجوانان و جوانان و تبلیغات شبانه روزی معاندان و برساخت سازی های سیاه و نا امید کننده از آینده و در کنار آن تولید ادبیات خشونت و وندالیستی و مانند این ها نوجوانان و جوانان را به این فضا راهنمایی و هدایت کرد که آنان در آینده جامعه سهمی بجز محرومیت و نداری ، ندارند.
۵– طبیعی است وقتی دو دسته عوامل زمينه سلطه داخلی و خارجی حساب شده سالها کار کنند این جامعه آماده آشوبگری می شود.
۶– متاسفانه و صد البته متاسفانه در جبهه نیروهای اولیه انقلاب و نسل اولی ها بنا به دلایل مختلف که اکنون به دلیل طولانی شدن نمی خواهم وارد آن شوم،در طرفداران شکاف سیاسی ایجاد کرد. و به دنبال آن جناح بندی هایی شکل گرفت که همه می دانیم. از اینجا به بعد تقریبا و نه البته صدر در صد ، تقریبا معیارهای رای دادن در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و تبعات پس از آن انتخاب وزراء و معاونین و مدیران شد منافع جناح های من درآوردی اصلاح طلبان ، اصول گرایان ، سازندگی ، پیشرفت و…به نطر بنده این شکاف درون گفتمانی بزرگترین آسیب بود و هست و ناخواسته مانعی شد برای انباشت و تراکم نیازها نسل های دوم به بعد . زیراهمان گونه که دیدبم دو قطبی های جناحی بر تمام سیاست ها و برنامه های توسعه سایه انداخت و عملا کشوری که آن همه ظرفیت طبیعی و انسانی و جوانان خلاق دارد، تبدیل شد به جامعه ای مصرف گرا، از مصرف های صوری و چشم و هم چشمی گرفته تا پیدایش حاشیه نشین هایی که چیزی برای مصرف نداشتند.
۷– افراط و تفریط و اباحه گری فرهنگی و تنازع قدرت و فسادهای کلان عوامل تسریع کننده ، تخریب اجتماعی هستند
۸– بی تدبیری ، سپردن کارهای بزرگ به آدم های کوچک و کم حوصله و کم ظرفیت و بر عکس سرگرم کردن آدم های فهیم و خوش فکر و با تدبیر در امورات کم اهمیت ، نا دیده گرفتن تخصص ها در کنار تعهد در واگذاری مسیولیت ها و….. سبب نوعی آنومی در اداره جامعه شدمجموع این شرایط هر جامعه ای را مستعد آشوب و اعتراض می کند.
۹– اگر نبود ریشه های اعتقادی و فرهنگی و تاریخی این انقلاب و نظام و اگر نبود رهبری حکیمانه و عالمانه و هوشیارانه و مقتدرانه رهبریرعزیر ، و اگر نبود باور مردم محروم و امید آنان به آینده و اگر نبود ماهیت شیطانی و پلید و سلطه جویانه دشمنان انقلاب و نظام در طول ابن ۴۲ سال هریک از این توطئه های به تنهایی برای از بین بردن نظام سیاسی ما کافی بود .
چهباید کرد؟
۱– تجدید نظر در سیاست ها و الگوهای ناکارامد پیشین
۲– کنارگذاشتن افراد و تفکرات وابسته به سیاست ها و الگوهای پیشین
۳– بازنمایی جهاد سازندگی و بسیج مستضعفین و دیگر نهادهای انقلابی دهه شصت
۴– با اجرای طرح های اقتصادی و فرهنگی و سياسی و اجتماعی محله محور ، روستا محور ، دانش محور ، جوان محور ، کارآفرین محور ، اتحادیه صنفی و کارگری و تعاونی محور واقعا ظرفیت سازی شود تا هر کسی که می خواهد و می تواند برحسب توانایی و امکانش وارد یکی از فضاهای سازندگی شود و هوبت خود را به دست آورد و بداند و بفهمد ایران از آن ایرانی است و تعلق اجتماعی آنان زیاد شود. ۵– بازنگری در قوانین در آیین نامه ها و در رویه هایی که فساد زا هستند.
۶– آموزش همگانی قوانین عمومی ، قوانین اجتماعی و فرهنگ سازی آن
۷– اجرای بدون رودربایستی و قاطع قانون خوب در همه عرصه ها و برای همه افراد
۸– ضابطه مند کردن فضای مجازی، ضابطه مند کردن و شفاف کردن و اطلاع رسانی همگانی از قراردادهایی که سلبریتی ساز ضد جامعه و ضد انقلاب می شود.
۹– باز کردن چرخه بسته برخی از مسئولیت ها برای شایستگان بخصوص عدم استفاده از چند شغلی ها و افرادی که کهولت سن آنان اجازه خلاقیت و طراوت اجتماعی را نمی دهد.این ها تنها بخشی از توصیف و تحلیل و راهکار است که به ذهن بنده رسیده است و طبعا باید کامل شود.
دکتر احمد بخارایی
جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور –مدیر گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعه شناسی ایران
خیزش با اعتراض عجین است. اعتراض نوع بیان است و جنبه «شکلی» دارد و در گروههای مختلف مانند سینماگران، ورزشکاران و مردم تفاوت مصداقی دارد اما خیزش بار مفهومی دارد و مجموع عناصر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در آن وجود دارد، قشرهای مختلفی را شامل میشود و شاهد تنوع کنشگران هستیم، بنابراین یکی از ویژگیهای خیزش فراگیر بودن است که در حوادث اخیر شاهد آن هستیم، در واقع خیزش یک مقدمه است و اینکه به کجا میرسد مشخص نیست. تعبیرم از خیزش مانند حرارت دیدن آب بود، طوریکه آب متاثر از حرارت تا یک درجهای تغییر ماهیت نمیدهد و بعد از یک درجهای شروع به تغییر ماهیت میکند و بخار میشود.
اعتراضات اخیر را مخصوص دهه خاصی نمیدانم و معمولاً در اعتراضات کسانی بیشتر دیده میشوند که جلودار باشند، در حوادث اخیر چه کسانی جلودار بودند؟ کسانیکه جرات و جسارت بیشتری داشتند.. طیف اعتراضها وسیع بود و شامل یک دهه یا دو دهه و حتی شامل یک جنس نمیشد، اما نوع بروز و ظهور آن بهگونهای بود که دهه هفتادیها و هشتادیها دیده شدند. بنابراین چه بسا یک جوان به جایی رسیده که احساس میکند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد در کنار اینکه نسبت به ایجاد تغییرات در آینده هم نومید است.»
تحول در فکر و رفتار به سهولت ایجاد نمیشود، درباره مردم هم این مسئله وجود دارد، بالاخره مردم یک زمانی به آقای خاتمی رای دادند، بعد احمدینژاد را انتخاب کردند، در انتخابات سال ۸۸ مشارکت داشتند، پس از آن با امید به روحانی رای دادند، مردمی که برخیشان به رئیسی رای دادند و برخی دیگر در انتخابات مشارکت نکردند همان مردم هستند، بنابراین رفتارهای مردم معنیدار است، آنها در سال ۱۳۸۸ با ماهیت سیاسی و سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با ماهیت اقتصادی اعتراض کردند و حالا مجموع عوامل تجمیع شده است، چیزیکه در اواخر شهریور ۱۴۰۱ رخ داد یک نوع طغیان بود که هر چهار عنصر یعنی عوامل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در آن وجود داشت، و ماجرایی که برای خانم مهسا امینی رخ داد، و سه مولفه زن، حجاب و کرد بودن ایشان مانند جرقهای بود به بشکه باروت. بحث حجاب چیزی نبود که در شهریور بوجود آمده باشد، از قبل هم درباره آن حرفهای زیادی بود.
علت میزان بالا بودن خشونت در حوادث پائیز1401
ممکن است یک عمل منطق داشته باشد اما درست نباشد؛ مثلاً رفتار دانشجویان دانشگاه شریف منطق داشت، از گذشته دانشجو میخواسته حرف بزند، بهدنبال کرسیهای آزاد اندیشی بوده است اما آن را نداشته؛ در وضعیت فعلی هم مقابلش گارد ویژه با آن لباسها ایستاده است، قشری که به تعبیری با بحران گروه مرجع مواجه است و در آینده هم چشمانداز روشن و امید ندارد، در این وضعیت از دانشجو انتظار داریم با ادب و احترام اعتراض کند؟، برعکس رفتار او منطقی است، اینکه درست است یا غلط چیز دیگریست.
علت دیده شدن زیادی دهه هشتادی ها در حوادث اخیر
ببینید، معمولاً کسانی بیشتر دیده میشوند که جلودار باشند، در حوادث اخیر چه کسانی جلودار بودند؟ کسانیکه جرات و جسارت بیشتری داشتند و احتمالاً چیزهای کمتری برای از دست دادن داشتند، من احساس میکنم این عوامل در جلوداری این نسل در حوادث اخیر موثر بودند، اما این به آن معنا نیست که گروههای مختلف حضور نداشتند، طیف اعتراضها وسیع بود و شامل یک دهه یا دو دهه و حتی شامل یک جنس نمیشد، اما نوع بروز و ظهور آن بهگونهای بود که دهه هفتادیها و هشتادیها دیده شدند. بنابراین چه بسا یک جوان به جایی رسیده که احساس میکند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد در کنار اینکه نسبت به ایجاد تغییرات در آینده هم نومید است.
ایده شکاف نسلی : فاصله گرفتن دهه هشتادی ها از نسل های قبل از خود
من چندان موافق نیستم، اول بگویم اینکه ممکن است بین فرزندان و خانوادهها اختلافاتی وجود داشته باشد و ما با بحران مرجع روبهرو باشیم بطور نسبی پذیرفتنی است، اما این به معنای شکاف نسلی نیست. یک موقع میگویند شکاف نسلی میان فرزندان و والدین است اما وقتی در حوادث اخیر والدین همراه فرزندانشان حضور داشتند این شکاف نسلی دیگر معنا ندارد، یک موقعی هم میگویند شکاف نسل امروز در سال ۱۴۰۱ با نسل ۱۰۰ سال قبل در بستر تاریخی تعریف میشود، که من با این هم موافق نیستم، چراکه در یک بستر تاریخی این حرکتهای آزادیخواهانه از انقلاب مشروطه تا امروز ادامه داشته است؛ چیزی که در دو ماه اخیر در ایران اتفاق افتاد ناشی از شکاف نسلی نبود اتفاقاً برعکس اتحاد هم بین والدین و فرزندان و طبقات مختلف وجود داشت، یعنی اعتراضات را هم در بالای شهر دیدیم و هم آرام آرام در جنوب شهر، لذا باید گستردگی را درنظر گرفت.
اما باید پذیرفت مفاهیمی که در ذهن جوان امروز شکل گرفته متفاوت از قبل است، چراکه وارد دنیای جدید اینترنتی و ارتباطات بدون مرز شده است، لذا انگار این جوان در خلا به سر میبرد و این شرایط بیشتر نزدیک به وضعیت آنومیک یا بیهنجارانه است.
وضعیت شرایط هنجار شکنانه اعتراضات 1401
شرایط هنجارشکنانه یعنی از قبل هنجاری وجود دارد، حالا یک جوان میآید آن را زیر پا میگذارد، اما شرایط بیهنجاری جایی است که انگار دیگر الگویی وجود ندارد و فرد در خلا به سر میبرد.
شرایط آنومیک و بیهنجارانه به انواع مختلف میتواند بروز و ظهور داشته باشد، اینکه مثلاً فرد سراغ اعتیاد برود، یا افزایش موارد خودکشی نشان دهنده همین وضعیت است، یکی از جلوههای بروز وضعیت بیهنجاری میتواند شبیه حوادث اخیر باشد، یعنی وقتی فضایی ایجاد میشود یک آدم بیست ساله با هیجان و انگیزه بیشتری حضور پیدا کند و بگوید من دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. همه این موارد را جمع کنیم به نظرم حضور پررنگ نسل جدید در حوادث اخیر طبیعی بود، اینکه بگویند اگر تا حالا صدای ما را نشنیدید اینک باید بشنوید. من نگرانم این وضعیت در آینده تشدید شود.
برخی گمان میکنند این نسل حالا خودش را پیدا کرده و به تعبیری عرض اندام کرده است، اما من نگرانم این شرایط بیهنجارانه در بین جوانان و نوجوانان تشدید بشود و خروجی آن سبب افزایش مصرف مواد مخدر، خودکشی، کم انگیزهگی شود، یعنی اگر در وضعیت فعلی اعتراض آنها دیده و شنیده نشود آنها بیشتر سرخورده میشوند و روند بیهنجارانه تشدید میشود.
نقش مدرسه، دانشگاه، خانواده در ایجاد این وضعیت بیهنجارانه
از خانه، مدرسه و دانشگاه در روند جامعهپذیری انتظاراتی میرود و هرکدام جایگاهی دارند که مانند حلقههای بههم پیوسته هستند و خروجی آن سبب جامعهپذیر شدن میشود، جامعهپذیری به معنای انتقال الگوهای رفتاری که تا حدی فرزندان آن را بپذیرند و رفتار کنند، لذا وقتی این نهادها با بحرانهای مشترکی مواجه شوند روند جامعهپذیری با اختلال همراه میشود، و خروجی این وضعیت همین جوانی است که در آن سرگشتگی بیداد میکند.
دهه هشتادی ها
اینکه حوادث اخیر در کشور بهطریقی به دهه هشتادیها گره خورده را آیا آسیب است؟
در گام اول این مهم است که تحلیل شود چرا و چه شرایطی وجود داشته که جوانان در این سن و سال وارد این مسائل شدند، اما نکته دوم این است آنها که با چنین انرژیای وارد اعتراضات اخیر شدند اگر مطالباتشان عملی نشود گرفتار یاس و ناامیدی خواهند شد و همان آسیبهایی که گفتم، یعنی افزایش اعتیاد و خودکشی ظهور و بروز میکند.
ما الان در فروپاشی اجتماعی هستیم نه اینکه خواهد شد؛ فروپاشی اجتماعی یک طیف دارد و از کم تا زیاد میتواند جریان داشته باشد، مانند فروپاشی سیاسی نیست که یکباره نظام سیاسی فرو بریزد؛ ما امروز در بستر فروپاشی اجتماعی میغلتیم و دائم دارد شدیدتر میشود.
نشانههای فروپاشی اجتماعی
سیر صعودی و غیرقابل انتظار انواع آسیبهای اجتماعی؛ چیزی شبیه به وضعیت بحران در بحران، وقتی بحرانها دست به دست هم بدهند ما با ابر بحران مواجه هستیم که از این مرحله وارد سرازیری فروپاشی اجتماعی میشویم؛ یعنی فروپاشی اتفاق افتاده و دائم دارد بیشتر میشود. وقتی شما شاهد دفع اجتماعی هستید، یعنی بهتعبیری جدا از مهاجرت کردن با افرادی روبهرو میشوید که فقط قصد رفتن دارند، انگار که بخواهند بگویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست. از طرفی شما نباید از افزایش آمار خودکشی بگذرید، جامعه دو قطبی شده را توجه کنید، این بدترین وضعیت برای یک جامعه است که در جامعه ما اتفاق افتاده، انگار در یک جامعه مردم علیه یکدیگر لشگرکشی میکنند. ببینید در مقوله مردم و حاکمیت چهار صورت وجود دارد؛ مردم علیه مردم، حاکمیت علیه مردم، مردم علیه حاکمیت، حاکمیت علیه حاکمیت، و بدترین حالت، سختترین و هزینهبرترین شرایط برای یک جامعه که بهدنبال یک گام جلوتر گذاشتن است همین مردم علیه مردم است، و متاسفانه این وضعیت در کشور ما تداوم خواهد داشت و من برای این وضعیت پایان خوبی متصور نیستم.
مهدی مکارمی
دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه تهران
اثباتگراها معتقدند همانطور که در علوم طبیعی میتوان به قوانین عامی رسید که پدیدهها را بر اساس آنها بررسی و تحلیل نمود، پدیدههای اجتماعی را نیز میتوان در فرایندی طبیعی و قانونمند نگریست و به دنبال رسیدن به قوانین عام، البته بدون لحاظ زمان و مکان بود.
صرف نظر از نقدهای مختلفی که به این رویکرد وجود دارد اما شاید بتوان با تعدیل آن و اتخاذ رویکردی بینابین، وضعیت امروز جامعه ایران را متأثر از این نگاه تحلیل کرد.
بهنظر میرسد پدیدارهای اجتماعی نیز قانونمندیها و قواعدی دارد و با مطالعهی این پدیدهها، میتوان دستکم به درکی از واقعیات و شرایط اجتماعی رسید که البته در این نگاه، کنشگری انسانی را نیز نباید از نظر دور داشت.
پیش از ورود به بحث شرایط پیش آمده در کشورمان باید مشخص کنیم با چه عینکی به مسائل نگاه میکنیم و ببینیم اساساً نیازی به ورود دانش اجتماعی در بررسی این وضعیت داریم یانه.
توطئه دشمن
یک نگاه به مساله این است که گفته شود دشمن توطئه کرد، معترضین سربازان دشمند و با حمایت رسانههای بیگانه و بدتر از همه فضای مجازی باعث و بانی همه این مشکلات و وضعیت پیش آمده شدهاند تا ضربتی بزنند و یا بهقولِ [تقلیل گرایانه] یکی از نمایندگان تهران در مجلس، “دستاوردهای سفر نیویورک” را تحت الشعاع قرار بدهند، یا بهقول نماینده دیگری، بهدنبال فحشاء و هوسرانی هستند.
خب با این نگاه، دیگر به علوم اجتماعی و تحلیل جامعه شناختی و کلاً به علوم انسانی نیازی نیست. مساله روشن است، پاسخش هم روشن و لابد راهبردهای مواجهه با وضعیت هم معلوم، دیگر چه جای تحلیل اجتماعی.
اما اگر مانند ابتکار دیرهنگام و ناکافی تلویزیون بخواهیم عینک جامعهشناسی را به چشم بزنیم و مساله را به گفتگو میان اندیشمندان و مصلحان اجتماعی بکشانیم، نگاه متفاوت خواهد بود.
اینجا جایی است که همچون اثباتگرایان، آمار و اطلاعات به کار میآید.
آمار و اطلاعات
گزارههایی چون؛
– بدانیم جامعه ایران در چه وضعیتی است. ۸۶ درصد از جمعیت کنونی، پس از انقلاب به دنیا آمدهاند.
– این جامعه گسترش یافته و رشید و بالغ شده و تحصیل کرده است.
– این جامعه از برخی عارضهها رنج میبرد. نرخ بیکاری بسیار بالاست، حتی با نرخهای پایین مشارکت این بیکاری بالاست.
– بیکاری به شکل نابرابری بین زن و مرد تقسیم شده؛ مردان پنج برابر زنان شاغل هستند.
– همین جامعه در ۲۰ سال گذشته میزان برخورداری ثروتمندترین دهک به فقیرترین دهک آن، از ۱۲ برابر رسیده به ۱۴ برابر؛ یعنی نابرابری هم گسترش یافته است.
– طبق گزارش دو سال پیش مرکز پژوهشهای مجلس، ما در طول دهه ۹۰ یک افول اقتصادی وحشتناک را تجربه کردیم.
– این افول در حدی است که اگر تا سال ۱۴۰۵ ما سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم (شش سال متوالی رشد ۸ درصد) آن هم برای اقتصادی که از اول دههی نود میانگین رشد اقتصادیاش صفر بوده، این گزارش میگوید تازه آن سال میرسیم به جایی که سال نود بودیم! و میدانیم این غیرممکن است!
– این جامعهای است که ۶۰ درصد شاغلانش پوشش بیمه ندارند!
– این جامعه دچار ۱۸.۴ درصد فقر است، یعنی از هر پنج نفری که از کنار شما رد میشود یک نفر در فقر مطلق به سر میبرد!
– در جایی زندگی میکنیم که از در سال ۸۰ که هشتاد درصد تجارت ما با ۲۳ کشور بوده است، رسیدیم به جایی که در سال ۹۷، پنجاه و چهار درصد تجارتمان با سه کشور بوده است (چین، عراق، امارات). اگر شما به این نمیگویید جداافتادگی از جهان، پس چه میگویید؟!
– در داخل از نظر اقتصادی به شدت تضعیف شدهاید و به مردم فشار آمده، درحالی که جمعیت کشور ۱۰ میلیون نفر افزایش یافته، ۴۰ درصد درآمد سرانهاش را از دست داده است.
– میانگین تورم در جهان در سال ۲۰۱۸، ۲.۴ درصد بوده است، و تورم بلندمدت ایران ۲۰ درصد بوده و فقط سه کشور ونزوئلا، زیمباوه و آرژانتین تورم بیشتری داشتهاند!
– این جامعه به شدت جهانی شده، به شدت میتواند خودش را مقایسه کند.
[اطلاعات فوق برگرفته از سخنان دکتر محمد فاضلی جامعه شناس در گفتگوی اخیر در شبکه ۴ تلویزیون است]؛
همه اینها را در کنار تحولات بین نسلی و تغییرات در سبک زندگی و پدیده جهانی شدن فرهنگی و اقتصادی اگر بگذاریم و نحوه مواجهه ساختار سیاستگذاری و حکمرانیمان در حوزه فرهنگی و اجتماعی با این پدیدهها را، آن وقت میبینیم که علوم اجتماعی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و چه بسا بتوان از دل این مباحث، برخی قاعدهمندیها را به بررسی و مطالعه گذاشت.
علوم انسانی و اجتماعی چه می گویند؟
آن وقت علوم انسانی و اجتماعی به ما خواهند گفت که روزانه دهها دختر نوجوان را سوار ون کردن و به ساختمان وزرا بردن چه عوارضی دارد و بذر چه کینه و نفرتی را در دل آنها خواهد کاشت.
آنگاه علوم اجتماعی به ما خواهد گفت در جامعهای که بهدلیل مشکلات اقتصادی و تشدید فاصله طبقاتی، آبستن و مستعد بروز اعتراض و نارضایتی است، ظرف دو ماه مصاحبههای پیاپی فردی که مسئولیت در حوزه امر به معروف و نهی از منکر را یدک میکشد چه عوارضی بر اعصاب جامعه دارد.
اگر عینک علوم انسانی را به چشم بزنیم، آنگاه این دانش به ما خواهد گفت چندماه پیاپی دامن زدن به طرح «صیانت» و محدودیت و تعطیلی رسانههای مجازی، چگونه خشم میآفریند و اعصابها را به هم میریزد و نگرانی از دست رفتن کسب و کارهای مجازی را برمیانگیزد و شکاف دولت-ملت را بیشتر و بیشتر میکند.
اگر با عینک علمالاجتماع به پدیدهی پیشآمده نگاه کنیم به ما خواهد گفت که در یک دعوای ساده بین دو دختر هموطن در اتوبوس، همه ارکان قانونی کشور را پشت سر یک طرف آوردن و گرفتار کردن آن یکی و با آن تصویر به تلویزیون آوردن، چگونه تولید نفرت و عصبانیت میکند.
اگر از این دریچه نگاه کنیم آن وقت متوجه مساله و خلاء نمایندگی (representation) خواهیم شد که وقتی جامعه (یا بخشهایی از آن) احساس کند که صدایش در ارکان قانونی بازنمایی نمیشود یا بازتاب داده نمیشود و احساس کند نمایندهای ندارد و قدرت سیاسی محدود به طیف خاصی شود و تک صدایی در عرصه سیاست پیشه شود، مطالباتش را به کف خیابان میآورد.
با این نگاه، آن وقت متوجه خواهیم شد که چقدر فاصله هست میان این جامعه (یا بخشهایی از آن) و متولیان امور.
سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی
دریچه علوم اجتماعی به ما خواهد گفت که چگونه برباد دادن سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی، مسالهآفرین است و توئیت زدن مقام رسمی از زبان رئیس جمهور درباره معاون وزیری که فرزندش قصد مهاجرت از کشور داشت با این مضمون که “پسر رفت، پدر هم برود” و به فاصله اندکی، انتشار لیست بالابلند از مقامات همین دولت که یا تحصیلکرده خارجند یا فرزندانشان در خارج تحصیل کردهاند یا الان در خارج ساکنند [صرف نظر از درست یا غلط بودن این نگاه] و بعد هم خبر آید که آقازاده یکیشان در خارج در کار فروش و صدور فیلترشکن است (در همان حالی که نسخه صیانت برای جامعه پیچانده میشود)، چگونه روح جامعه رنجانده خواهد شد.
با نگاه کردن از دریچه علوم اجتماعی، درخواهیم یافت که چگونه در بحبوحه بحران، صدا و سیما یادش افتاده که در جامعه صداهای مختلفی هست که باید آنها را شنید و چرا اینقدر دیر؟
آن وقت خواهیم فهمید که چگونه حاکم کردن تک صدایی بر تنها رسانه صوتی و تصویری فراگیر کشور، نگاهها را به سمت رسانههای بیگانه که قطعاً خیر و صلاح ما را نمیخواهند خواهد برد.
علوم اجتماعی به ما خواهد گفت که چگونه با تضعیف و به حاشیه رفتن یا بردن اهالی اندیشه و سیاست و تضعیف نهادهای سیاسی و مدنی و رسانهای، مرجعیت سیاسی و اجتماعی به سلبریتیها منتقل میشود و در نبود نهادهای سیاسی و مدنی و به رسمیت شناختن و ایجاد سازوکارهای قانونی اعتراض و تحقق اصول قانون اساسی در این رابطه، شاهد حوادث تلخ و پرهزینه خیابانی باشیم.
دانش اجتماعی حرفهای بسیار دیگری درباره مسائل اجتماعی دارد که مجال و امکان گفتنش نیست. مشت نمونه خروار است.
همه اینها، یعنی آنچه از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه گفتیم و میدانیم و نحوه مواجهه ما با این وضعیت، همان بستری است که “بیگانه” بر روی آن جولان میدهد و میخواهد کشور ما را در ضعف نگه دارد. بیگانه که قطعاً خیر و صلاح ما را نمیخواهد. شکی نیست که بی ثباتی در جهان پر آشوب امروز به نفع ما نیست. تردیدی نیست که رسانههایی که با پول و حمایت دولتهای خارجی به زبان فارسی راه اندازی شدهاند دلشان برای ما نسوخته و داعیهی حقوق بشری بیگانه، دستاویزی برای منفعتطلبیها و امتیازگیریهای بیشتر آنها -و نه از روی خیر و صلاح مردم ما- است و دمیدن در آتش منازعه را برای بی ثباتی و انتفای عقلانیت و گفتگو و مصالحهجویی پی میگیرند، اما همهی اینها در آن زمینِ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دارند کاشت و برداشت میکنند که متاسفانه ما شخم زدهایم، زمانی که خودمان را از دانش اجتماعی، بینش اجتماعی و مصلحان اجتماعی و سیاسی بی نیاز دیدهایم.
دکتر عماد افروغ
جامعه شناس نویسنده ،استاد دانشگاهوسیاستمدارو نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی
اعتراضات اخیر عقبه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دارد و درگذشت مرحوم مهسا امینی، جرقهای برای آغاز اعتراضات خیابانی بود.اعتراضات اخیر جنبش اجتماعی نیست بلکه خشم شهری و شورش طردشدگان است. این اعتراضات می تواند بستری برای فراهم شدن جنبش دانشجویی نوظهور، واقعی و مستقل شود و این جنبش می تواند خواسته های متراکم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توده ها را مطالبه کند.
هم واقعیات جامعه ایران و هم تاریخچه رخدادهای مشابه کشور و هم برخی رویکردهای انتقادی در جامعه شناسی به ما می فهماند که این اتفاقات تکرار خواهد شد. درگذشت مرحوم مهسا امینی جرقه ای بود که موجب شکل گیری اعتراضات اخیر با یک عقبه ساخناری شد. البته اگر موضوع مشابه درگذشت مرحوم امینی در هر کشوری رخ می داد، خشمی را به همراه خود در برداشت. شما می توانید به کتاب «خشم شهری، شورش طردشدگان» رجوع کنید که حوادث مشابه در آمریکا، انگلستان، فرانسه، سوئد، یونان و ترکیه را به تصویر کشیده است. البته در این کشورها نیز بروز اعتراضات دارای عقبه بوده است که آن عقبه به نظام سرمایه داری و نابرابرای اجتماعی و طردشدگی های این نظام بر می گردد.
شاهد طردشدگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستیم
ما هم در نظام خود شاهد نابرابری اقتصادی هستیم و سیاست های اقتصادی ما شبه سرمایه داری و نولیبرالیستی بوده است و سیاست های عدالت خواهانه موجهی را دنبال نکرده ایم. البته اعتراضات در ایران عقبه های سیاسی و فرهنگی نیز دارد و فقط شاهد طردشدگی اقتصادی نیستیم. سال هاست که یک قطبی شدن کاذب و تصنعی توسط گروه های سیاسی، آن هم در جامعه طیفی ایران کلید زده شده است و منشأ طرد شدگی های سه گانه مزبور نیز همین قطبی شدگی تصنعی و کاذب است. سیاست و قدرت اجازه نمی دهد که تکثر به جامعه ما بازگردد.
جامعه ما چون یک جامعه طیفی است، متکثر هم هست و این تکثر نباید نادیده گرفته شود. در شرایط بحران یا انقلاب، تکثر فرهنگی میل به وحدت دارد اما بعد از سپری شدن این دوران، فرهنگ متکثر می خواهد به تکثر خود بازگردد، اما اگر سیاست این اجازه را ندهد یا تکثر فرهنگی را به بازی نگیرد، طردشدگی فرهنگی ایجاد می شود.
به لحاظ اقتصادی علاوه بر بی عدالتی، در توزیع مواهب اقتصادی، نابرابری، انحصارطلبی و رانت خواری داریم. امتیازات به افراد خاص داده شده و اکثریت از این امتیازات طرد شده اند. براساس نظرسنجی سال ۹۸، فقط ۲۶ درصد جامعه گرایش سیاسی به دو جناح اصلاح طلبی و اصولگرایی دارد و ۷۴ درصد به این دو جناح گرایش ندارند. این آمارفقط نشان دهنده طردشدگی سیاسی نیست بلکه نشانه طردشدگی اقتصادی و فرهنگی هم هست.
فرایند گزینش سیاسی
فرایند گزینش سیاسی در انتخابات یا سطوح پایین تر مشارکتی به شکلی است که راه را برای حضور اکثریت جامعه بسته است. جالب اینجاست که هرگاه نامزدهای انتخابات، متکثر بودند شاهد حضور اکثریت بوده ایم، چون جامعه طیفی و متکثر می خواهد نمود فرهنگی، سیاسی و اقتصادی داشته باشد اما با مقاومت قدرت رسمی روبرو شده است. از سوی دیگر اقتصاد رانتی و تمرکزگرایی در اداره کشور نیز مانع دیگری برای تکثرگرایی است.
چون اصلاح ساختاری رخ نمی دهد باید منتظر تکرار این اعتراضات باشیم. اینکه بگویند مناظره و گفت وگو کنیم، گام اول است و باید ببینیم که آیا این گام اول اقدامات عملی جهت مقابله با طردشدگی و انجام اصلاحات ساختاری دربردارد یا خیر؟
رسالت دانشگاه
اگر دانشگاه بداند چه رسالتی بر دوش دارد، شاهد تغییر رویه های جاری کشور خواهیم بود و به جای آنکه سیاست و اقتصاد به علم خط بدهد، این علم و فرهنگ است که به سیاست و اقتصاد خط خواهد داد. این اعتراضات می تواند بستری برای فراهم شدن جنبش دانشجویی نوظهور و مستقل شود. البته در گذشته هم تا حدودی این جنبش را داشته ایم اما به گروه های سیاسی وابسته شد و مستقل نماند و به جای اینکه نقش روشنفکری و سوژه نقد را ایفا کند، به ابژه نقد و ابزار استیلای صاحبان قدرت تبدیل شدند و همین مبنای سقوطشان شد. اما اگر دانشجویان متوجه شوند چه رسالتی به عنوان جنبش اجتماعی و دانشجویی بر دوش دارند، می توانند خلأ روشنفکری ما را از طریق گفت و گو پر کنند. اهل علم که نباید فحاشی و ناسزاگویی کنند بلکه باید وارد گفت و گو شوند. گفت و گو هم برای خود ابزار و آدابی دارد.
اکنون توده نمی داند در خیابان چه می خواهد. یک جرقه موجب شده است که به خیابان بیابد و خواسته های متراکم خود را نمی شناسد اما جنبش دانشجویی مستقل می تواند خواسته های متراکم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توده رامطالبه کند. فوت مهسا امنینی جرقه اعتراضات اخیر بود اما اعتراضات عقبه دارد و طردشدگی، آمادگی اولیه را برای اعتراض خیابانی فراهم کرده است. راه برون رفت از این شرایط هم این است که اصلاحات ساختاری انجام شود و طردشدگی پایان یابد..